جدول جو
جدول جو

معنی دولت زای - جستجوی لغت در جدول جو

دولت زای
(شَ کَ اَ)
که سعادت و نعمت پدید آورد:
بخت را کوست بکر دولت زای
عقد بر شاه کامران بستند.
خاقانی.
که ظفر و نصرت را با رای دولت زای و رایات مملکت افزای ما هم عنان گردانیده است. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولت یار
تصویر دولت یار
بختیار، نیک بخت، توانگر
فرهنگ فارسی عمید
(شَ کَ / شَکْ کَ)
تازه به دولت رسیده ای که به مردم آزار و اذیت می رساند. (ناظم الاطباء) :
پذیره شو، ارنه سپهر بلند
به دولت گزایان درآرد گزند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ)
گیاه دولت. (شرفنامۀ منیری). گیاهی که به زعم قدما اگر کسی آن را به دست بیاورد به دولت و ثروت و خوشبختی رسد. (از شعوری ج 1 ورق 406) :
چون در ریاض خدمت تو نزهتی کنم
اول قدم ز راه به دولت گیا رسم.
سپاهانی (از شرفنامه)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ / شَکْ کَ کَ)
دولت گرا. مشتاق قدرت و سلطنت و حکمرانی. (ناظم الاطباء). که به دولت گرایش دارد. دولت خواه. دولت پرست. که به حکومت وسلطنت وابستگی و گرایش دارد. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ گِ)
دولت گرای خان اول، ششمین خان از خانان قریم (قرم) پسر مبارک گرای سلطان است که به سال 958 ه. ق. از طرف سلطان سلیمان به مقام خانی منصوب شد و 25 سال حکومت کرد و به سال 985 ه. ق. به مرض طاعون درگذشت. وی طبع شعر داشت و به ترکی اشعاری از او باقی است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری بیجار. راه آن مالرو است. و در تابستان از سیدان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
دولت خان لودی. یازدهمین و آخرین از سلاطین تغلقیه هند (در سال 815 ه. ق). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولت گزای
تصویر دولت گزای
مردم آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتسرای
تصویر دولتسرای
دیوان کاخ دستوران
فرهنگ لغت هوشیار